با اجازه خدا

اول سلام ببخشید ی چند وقتی نبودم دوم اینکه الان ی چندتا از نوشته های این چند وقتو میزارم براتون خدا کنه خشتون بیاد

 

با اجازه خدا...

انقدر برای او مدنش خوشحال شدم که نیومده برگشت

 

با اجازه خدا...

من انقدر برای بدست اوردنش وداشتنش گریه کردم که اگر نیاید نمیدانم  بیاید جواب چشم هایم را چی بدم.......

 

با اجازه خدا...

دلم برایش تنگ است برای داشتنش برای بودنش برای اینکه پیشم باشه که بهم بگه نبینم دلتنگی اخه مگه من موردم؟

 

با اجازه خدا...

اهای اونی که فکر میکنی به دونه تو دنیا تموم میشه توهم الکی نزن تازه بدون تو یلی هم خوش میگذره

 

با اجازه خدا...

شاید بیاید شاید من را بخواهد شاید...............

 

با اجازه خدا...

میدونی همه ترسم اینه که بهش بگم دوست دارم و اون در جوابم بگه مرسی با اجازه خدا...

سخت است باشی ولی مال م نباشی کنار دیگری دیدنت سخت است میدانی سخت....

 

با اجازه خدا...

خدایا شکرت که بعد ار اون نگذاشتی به هیچ کس دل ببندم با اجازه خدا...

وقتی رفت خنده بر لب داشت چون من را له کرد

وقتی رفت دستهایش را در هم قلاب کرده بود چون تکه های قلبم در ان بود

وقتی رفت یک کفش تازه داشت چون من ان کفشش را برای این که نرود سوزاندم

وقتی رفت حتی از من خدا حافظی هم نکرد چون دیگری را داشت ولی من از او خداحافظی کردم چون بعد از اون هیچ اویی در زندگیم نبود .................................

 

با اجازه خدا...